اِلـــــــــــی نوشت

نوشته هایی که مجال تایپ پیدا کردند...

اِلـــــــــــی نوشت

نوشته هایی که مجال تایپ پیدا کردند...

اِلـــــــــــی نوشت

بعد از هشت سال نوشتن در بلاگفا
مهاجرت سختی بود ...
من به مرض چند سبک نویسی مبتلا هستم ... و نمیدانم به عادت قدیم همه را همینجا بگویم یا نه!!

بایگانی
آخرین مطالب

4-قصه

جمعه, ۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۵۵ ب.ظ


قصه

باز هم روی تخت بشینم 

پاهامو دراز کنم 

و سنگینی سرش روی پاهامو به جون بخرم

و دستمو ببرم لای موهای خرماییش!

فقط دو سال و هفت ماه...

شروع کنم به گفتن...

قصه های جدید که تو هیچ کتابی پیدا نمیشه

و بعد یادم بیاد: "تو چطوری از بچه ها خسته نمیشی؟ دو ساعته داری حرف میزنی و قصه میگی."

بعد غرق شم تو قصه ها ...

صدامو نازک کنم و بشم موش کوچولویی که قراره به شاهزاده خانوم کمک کنه تا از زندان تاریک و سرد فرار کنه ...

چشم هاش برق میزنه...

انگار واقعا قهرمان داستانم...

بعد صدام و کلفت کنم، لب و لوچه مو کج کنم و بشم جادوگر بد قصه 

چشم هاش جمع میشه...

جادوگرا حتی تو قصه بچه ها هم هستن

لعنتیا...

بعد پرنده ی چاق و چله ی قصه میاد و شاهزاده خانوم و سوار میکنه و فرار میکنن...

چشم هاش باز و بسته میشه ...

لبخند بزنم و برم سراغ اصل کاری:"و سال های سال به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند..."

چشم هاشو میبنده...

رویات مبارک!

  • اِلـــــــــــــی

نظرات (۱)

بهش حسودیم شد.:)
پاسخ:
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی